مشاعره با حرف ه
هر کسی کو عیبِ خود دیدی زِ پیش
کی بُدی فارغ خود از اصلاحِ خویش؟
غافلند این خلق از خود ای پدر
لاجَرَم گویند عیبِ همدگر
مولانا
هر بوسه کز آن تنگ دهان میخواهی
عمری است که از معدن جان میخواهی
در ظلمت خط او نگر زیر لبش
از آب حیوة اگر نشان میخواهی
سیف فرغانی
همه کس به یک خوی و یک خاست نیست
ده انگشت با یکدیگر راست نیست
اسدی طوسی
هفت دریا بر ما غرقه یک قطره بود
که به کف شعشعه جوهر انسان داریم
چه کم ار سر نبود چونک سراسر جانیم
چه غم ار زر نبود چون مدد از کان داریم
مولانا
هست دل عاشقان همچو دل مرغ از او
جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس
خاصیت مرغ چیست آنک ز روزن پرد
گر تو چو مرغی بیا برپر و از در مپرس
حافظ
همدم خار می شوم !بی کس و یار می شوم
بر سردار می شوم ، باز مقابلم تویی!
مولانا
هزار آتش و دود و غمست و نامش عشق
هزار درد و دریغ و بلا و نامش یار
مولانا
هشیاری من بگیر و مستم بنما
سر مست ز باده الستم بنما
بر نیستیم فزون کن، از راه کَرم
در دیده خود هر آنچه هستم، بنما
امام خمینی
هر چند که عیبم از قفا میگویند
دشنام و دروغ و ناسزا میگویند
نتوان به حدیث دشمن از دوست برید
دانی چه؟ رها کنیم تا میگویند
سعدی
هر نفس آهی و هر آینه اشکی شد
وضع این آب و هوا را به که باید گفت؟
هر دمی دردی و هر ثانیه سالی بود
شرح این ثانیه ها را به که باید گفت؟
قیصر امین پور