مشاعره با حرف ذ
ذره ذره نور حق را جلوه گاهی دیگر است
یک به یک بر وحدت ذاتش گواهی دیگر است
عاقلان جویند حق را در برون خویشتن
عاشقانرا از درون با دوست راهی دیگر است
فیض کاشانی
ذات تو بر زمین اثر لطف ایزدی است
عدل تو در جهان نظر رحمت خداست
ظهیر فاریایی
ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی حافظ
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
سعدی
ذره ام لیک ز خورشید نخواهم مددی
با همه تشنگی ام منت دریا نکشم
با چنین عمر شتابان غم امروز بس است
دم غنیمت شمرم محنت فردا نکشم
ذره را سرگشتگی بینم صواب
زانک او را نیست تاب آفتاب
ذات تو برزمین اثر لطف ایزدی است
عدل تو در جهان نظر رحمت خداست
ظهیر فاریایی
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم
سعدی
ذرات جهان ثـنای حق میگویند
تسـبیح کـُنان لقـای او میجـویند
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
زآسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
حافظ