مشاعره با حرف ز
![]()
زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد
هر که ز ذوقش درون سینه صفاییست
شمع دلش را ز شاهدی نگزیرد
طالب عشقی دلی چو موم به دست آر
سنگ سیه صورت نگین نپذیرد
صورت سنگین دلی کشنده سعدیست
هر که بدین صورتش کشند نمیرد
سعدی
![]()
زلیخا همتی در عرصهی عالم نمیبینم
وگرنه جنس یوسف، کاروان در کاروان دارم
صائب تبریزی
![]()
زلیخا همتی در عرصهی عالم نمیبینم
وگرنه جنس یوسف، کاروان در کاروان دارم
صائب تبریزی
![]()
ز تف عشق تو سوزی است در دل آتش کند
هم از هوای تو دارد هوا سبکساری
برای خدمت تو آب در سجود رود
ز درد توست بر این خاک رنگ بیماری
مولانا
![]()
زلفین سیه که در بناگوش تواند
سر بر سر هم نهاده بر دوش تواند
سایند سر از ادب به پایت شب و روز
آری دو سیاه حلقه در گوش تواند
فروغی بسطامی
![]()
زان شبی که وعده دادی روز وصل
روز وشب را می شمارم روز وشب
مولانا
![]()
ز گل رویان این عالم که هستند
من آن میجویم و آنم تویی بس
نمیدانم که دردم را سبب چیست؟
همی دانم که: درمانم تویی بس
اوحدی مراغه ای
![]()
ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
که با لب تو حکایت کنم ز هر بابی
خیال روی تو چون جز بخواب نتوان دید
شب فراق دریغا اگر بود خوابی
خواجوی کرمانی
![]()
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
مولانا
![]()
ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد
که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا
صائب تبریزی