مشاعره با حرف ض
ضرب شمشیر تو را نازم که در هر ضربتی
جان سلمان را حیات جاودانی می دهد
سلمان ساوجی
ضعف پیری فکند بی جگران را از پای
دل چو افتاد قوی ٬ پشت دوتا شمشیر است
صائب
ضرب دشمن اگرچه با ضرر است
زدن دوست جانگداز تر است
مکتبی شیرازی
ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای
درد مارا هم دوا دانسته ای
مولوی
ضماد صبر همی کن بر این دل مجروح
طلای اشک همی کش بر این رخ چو زریر
اشرف سمرقندی
ضامن شده ام بهر نجات همه کس
بر من بنویس سیئات همه کس
ابوسعید ابوالخیر
ضمیرم را ز معنی بهره ور کن
خیال فاسد از طبعم بدر کن
ضامن مشو که درین آرزو به گور روم
چو گشت عمر من افزون ز پنجه سال
رخت ببینم و بی اختیار دهم جان
جز این مرا نبود هیچ خواهش و آمال