مشاعره با حرف س
![]()
سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب
بار همه خار و خس کشیدیم چو آب
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب
رفتیم و ز پس باز ندیدم چو آب
خاقانی
![]()
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیز
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
حافظ
![]()
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
روزی که درآیی ز درم مست شبانه
در صورت خوبان همه نوریست الهی
از شمع رخت میزند آن نور زبانه
اوحدی مراغه ای
![]()
سود و سرمایهٔ من گر رود باکی نیست
ای تو عمر من و سرمایهٔ هر سود بیا
مونس جان و دلم بیرخ تو صبری بود
آتشت صبر و قرارم همه بربود بیا
مولانا
![]()
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو میبخشد و اسرار میدارد نگاه
حافظ
![]()
سرمایه ی عیش، صحبت یاران است
دشواری مرگ، دوری ایشان است
چون در دل خاک نیز یاران جمعند
پس زندگی و مرگ به ما یکسان است
استاد خلیلی
![]()
سر برآرید حریفان که سبوئی بزنیم
خواب را رخت بپیچیم و به سوئی بزنیم
شهریار
![]()
سحر،کرشمه ی چشمت به خواب می دیدم
زهى مراتب خوابى که بِه ز بیداری ست!
حافظ
![]()
سر شوریده ای آورده ام از وادی مجنون
تهی سازید از سنگ ملامت جیب و دامان ها
صائب تبریزی
![]()
سر کوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله ای
نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هِشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی
مهدی اخوان ثالث
![]()